-
من و روز عرفه
جمعه 6 آذرماه سال 1388 02:15
در زلال آفتاب نگاه خداوند، قنوت عشق را عاشقانه به زمزمه می نشینیم، در روز عرفه که سجاده ای به وسعت هستی گسترده است کاش در ابریترین لحظهها فریاد بزنم و از باران عرفه سیراب شویم. سلام بر عرفه که جانمان را به رایحه و خنکای نسیم نوازش می دهد. خدایا از اعماق وجودم تو را صدا میزنم و از تو یاری میخواهم ای رحمت کننده و ای...
-
خدایا...
پنجشنبه 5 آذرماه سال 1388 23:29
خدایا ... احساس می کنم زود عادت می کنم و گاهی به اشتباه اسم آنرا دوست داشتن می گذارم. خدایا... می ترسم از اینکه به گناه کاری که نفسم آنرا صحیح می خواند و دلم از آن می ترسد و عقلم به آن شک دارد، در آتش بی مهری ات بسوزم. خدایا... می دانم تمام لحظه هایم با توست. می دانم تنها تویی که مرا فراموش نمی کنی. می دانم که اگر...
-
جای ِ خالی ِ زندگی
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1388 00:01
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA یک دنیا حرف برای تو دارم ، یک دنیا پر از حرفهای نگفته، یک دنیا پر از بغض های نشکفته. با منی ، هر جا و اینک آمده ام تا مثل همیشه سنگ صبور روزهای دلتنگی ام باشی ! دلم به وسعت یک آسمان تیره غمگین است . صدایی نیست ، مأوایی نیست ، حتی سایبان روزهای دلتنگی نیز دیگر جوابگوی دلتنگی...
-
زندگی...
سهشنبه 3 آذرماه سال 1388 01:26
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 پسرک پرسید: زندگی یعنی چی؟ مادرش گفت: یعنی اینکه بشینی درس بخونی، دکتر بشی. گفت: فقط همین؟ مادرش گفت: خوب… غذا بخوری، بزرگ بشی. اصلا ببینم تو به این چیزا چیکار داری؟ برو بشین سر درس ات . پسرک از خانه بیرون رفت. کنار بازارچه قهوه خانه ای بود. پیرمردی...
-
افسوس...
شنبه 23 آبانماه سال 1388 23:25
وقتی جهان خالی است یک انسان ندارد تا چند می گردی برادر جان ندارد امید واهی بسته ایم افسوس افسوس این ابر حتی قطره ای باران ندارد این وادی عشق است اما ایمنی کو موسی ید بیضاءوده فرمان ندارد پاکی نمی بخشد کسی را غسل تعمید دیگر دم گرم مسیحا جان ندارد تنگ شرابم امشب از بس پر شرابم ساقی خبر ازحد مستیمان ندارد امشب دلم تنگ...
-
پرنده فقط یک پرنده بود
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1388 00:15
پرنده گفت : " چه بویی ، چه آفتابی ، آه بهار آمده است و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت . " پرنده از ایوان پرید ، مثل پیامی پرید و رفت پرنده کوچک بود پرنده فکر نمیکرد پرنده روزنامه نمیخواند پرنده قرض نداشت پرنده آدمها را نمیشناخت پرنده روی هوا و بر فراز چراغ های خطر در ارتفاع بی خبری میپرید و لحظه های آبی را...
-
خسته ام از آرزوها
دوشنبه 18 آبانماه سال 1388 16:49
خسته ام از آرزوها، آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی، بال های استعاری لحظه های کاغذی را روز و شب تکرار کردن خاطرات بایگانی، زندگی های اداری آفتاب زرد وغمگین، پله های رو به پایین سقف های سرد و سنگین، آسمان های اجاری عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری رونوشت روزها را روی هم سنجاق کردم:...
-
... ...
چهارشنبه 13 آبانماه سال 1388 14:38
آدم های خوب از یاد نمیرن، از دل نمیرن، از ذهن نمیرن، اما زودتر از اونی که فکرش رو کنی از پیشت میرن.
-
یاریم کن آن کنم که تو راضی باشی...
چهارشنبه 13 آبانماه سال 1388 11:05
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 وقتی به خوبیها و مهربانی های تو می نگرم بدیها و اشتباهات خود را مشاهده می کنم و آنوقت که رحمت و بخشش بی منتهایت مرا نشانه میرود بار شرمندگی گناهانم بیشتر از پیش بر دوشم سنگینی میکند خدایا هر چه می دهی رحمت است و هر چه نمی دهی مصلحت اگر مصلحت این است...
-
ستاره
سهشنبه 12 آبانماه سال 1388 15:59
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 یه روز تو زندگیم بودی همینجا روبه روم بودی اما آرزوم نبودی فکر می کردم از آسمون باید بیاد یه روزی اون تا آرزوم بشه تموم یه اشتباهی کردم دل تو رو شکستم نمی بخشم خودمو حالا پشیمون شدم می خوام تو باشی پیشم حق داری که نبخشی شرمنده تم که ستاره داشتم...
-
می خواهم برایت بنویسم
سهشنبه 12 آبانماه سال 1388 11:57
می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟ از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر خشک، مجبور به زیستن هستم . از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟ از چه بنویسم؟ از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟ ابتدا رام شد،...
-
شاید !!! (ج)
دوشنبه 11 آبانماه سال 1388 14:22
شاید سلام به همه و یکی مخصوص برای یک دوست. شاید دوستی فراموش بشه ولی دوست فراموش نمیشه شاید گفته ها فراموش بشه ولی شنیده ها فراموش نمیشه شاید قلم فراموش بشه ولی نوشته ها فراموش نمیشه شاید شایدها فراموش بشه ولی بایدها فراموش نمیشه شاید مردن فراموش بشه ولی مرگ فراموش نمیشه شاید من فراموش بشم ولی اون فراموش نمیشه
-
خدایا ...
یکشنبه 10 آبانماه سال 1388 09:46
دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد خدایا به آنها که دوست میداری نشان ده که عشق از زندگی کردن بهتر و بدانها که بیشتر دوست میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر خداوندا ، به ما توفیق تلاش در شکست ،صبر در ناامیدی ،رفتن بی همراه ،جهاد بی سلاح ،کار بی پاداش،فداکاری در سکوت ،دین...
-
دلم گرفته
شنبه 9 آبانماه سال 1388 13:26
پای پنجره نشستم کوچه خاکستری باز زیر بارون من که دل تنگ تو ام امروز انگار از همون روزهاست، حال و هوام رنگ تو کوچه دل تنگ تو دلم گرفته دوباره هوای تو رو داره چشم های خیسم واسه ی دیدنت بی قراره این راه دورم خبر از دل من که نداره آروم ندارم یه نشونه می خوام واسه قلبم جز این نشونه واسه چیزی دخیل نمیبندم این دل تنهام...
-
باز تنهای تنها گوشه ی کلبه ی تاریکم
شنبه 9 آبانماه سال 1388 09:55
باز تنهای تنها گوشه ی کلبه ی تاریکم زانوی غم بغل کردم و می گریم و تو نیستی باز در کنارم، دست هایت کجاست؟ آن دست های مهربانت کجاست تا اشک های بی کسی ام را عاشقانه پاک کند ، کجاست تا وجود تنهایم را امنیت بخشد؟ چشمانت کجاست؟ تا با آن شعله های گرمش سرمای زمستان غم را نابود کند محتاجم به تو! می دانی؟ دست هایم بی دست تو چه...
-
شعری برای خدا
شنبه 9 آبانماه سال 1388 08:48
به همین سادگی رفتی بی خداحافظی سهم تو شد دنیای تازه و سهم من شد اشک وتنهایی چشمهای نازنینت را بستی بدون اینکه کنارت باشم دیر شد دیر آمدم خیلی دیر اما غریب اما ناتوان ،اما بهت زده از روزی که رفتی هر روز خودم را نمی بخشم به خاطر آن همه سال دوری و صبوری ،به خاطر آن همه نبوسیدن و نبوییدن کاش بودی تا مقابلت زانو بزنم تا به...
-
سادگی مرا ببخش
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1388 14:58
سادگی مرا ببخش که خویش را تو خوانده ام *** برای برگشتن تو به انتظار مانده ام سادگی مرا ببخش که دلخوش از تو بوده ام *** تو را به انگشتر شعر مثل نگین نشانده ام سادگی مرا ببخش که خویش را تو خوانده ام *** برای برگشتن تو به انتظار مانده ام سادگی مرا ببخش که دلخوش از تو بوده ام *** تو را به انگشتر شعر مثل نگین نشانده ام به...
-
یـــکی بود،یـــکی نبود
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1388 13:36
یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود و غیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست. استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟ شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها...
-
تنها
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1388 09:07
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت با صدایش آشنایم کرد و رفت نوبت تلخ رفاقت که رسید ناگهان تنها رهایم کرد و رفت .
-
یه دل شکسته دارم
سهشنبه 5 آبانماه سال 1388 15:34
یه دل شکسته دارم کی می خره؟ دوستم میگفت : یه جا سراغ داره که دل شکسته رو خوب می خره. آدرس اونجا رو به زحمت پیدا کردم تو یکی از کوچه های تنگ و تاریک تابلو مغازه خیلی قدیمیه طوری که اصلآ معلوم نیست چی نوشته فقط کلمه قلب ویه کلمه که نصفش پیداست، ابد.. که اونم به هزار مصیبت میشه خوندش صاحب مغازه یه پیرمرده نشسته رو یه...
-
نغمه درد
سهشنبه 5 آبانماه سال 1388 12:26
در منی و اینهمه زمن جدا با منی و دیده ات بسوی غیر بهر من نمانده راه گفتگو تو نشسته گرم گفتگوی غیر غرق غم دلم بسینه می طپد با تو بی قرار و بی تو بی قرار وای از آن دمی که بی خبر زمن برکشی تو رخت خویش ازین دیار سایه توام بهر کجا روی سر نهاده ام به زیر پای تو چون تو در جهان نجسته ام هنوز تا که بر گزینمش بجای تو شادی و غم...
-
عشق من
دوشنبه 4 آبانماه سال 1388 08:47
من همونم که همیش ه غم و غصم بی شماره اونیکه تنها ترین حتی سایه ام نداره این منم که خوبیامو کسی هرگز نشناخته اونکه در راه رفاقت همه هستی شو باخته هر رفیق راهی با من دوسه روزی همسفر بود ادعای هر رفاقت واسه من چه زودگذربود هر کی بازمزمه عشق دو سه روزی عاشقم شد عشق اون باعث زجر همه دقایقم شد اونکه عاشق بود عمری ز جدا شدن...
-
وصیت
یکشنبه 3 آبانماه سال 1388 08:32
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو من میشناختم او را نام تو راهمیشه به لب داشت حتی در حال احتضار آن دلشکسته عاشق بینام و بینشان آن مرد بیقرار روزی اگر سراغ من آمد به او بگو هر روز پای پنجره غمگین نشسته بود وگفتگو نمیکرد جز با درخت سرو در باغ کوچک همسایه شبها به کارگاه خیال خویش تصویری از بلندی اندام می کشید و در...
-
رویای شیرین(JJ)
شنبه 2 آبانماه سال 1388 15:13
خداحافظ ای ماه دلگیرم خداحافظ که دور از تو آروم نمیگیرم تورو به دست خدا سپردم تنهایی و جدایی تقدیر ما بود همراه و عاشقانه از هم گذشتیم افسوس که دنیای ما از هم جدا بود افسوس که غربت ما بی انتها بود خداحافظ رویای شیرینم هنوزم تو نگاه تو فردامو میبینم دلم گرفته فرصت نشد پناه بی کسی تو باشم با بغضی عاشقانه باید ازت جدا شم...
-
تقدیر (JJ)
شنبه 2 آبانماه سال 1388 11:36
چه سخته جدایی امیدی ندارم که بی تو بخندم که طاقت بیارم نگامو باور کن اگر چه دلگیرم پرواز ما از هم گناهه تقدیرٍ هنوزم مبهوطه این خواب کوتاهم خداحافظ هم بغضم خداحافظ همراهم (به دوست خوبم JJ)
-
مرا دریاب
شنبه 2 آبانماه سال 1388 10:20
مرا دریاب تو ای تنهاترین شاهد تو ای تنها در این دنیا و هر دنیا بجز تو آشنایی من نمییابم بجز تو تکیهگاه و همزبانی من نمیخواهم مرا دریاب تو میدانی که من آرام و دلپاکم و میدانی که قلبم جز به عشق تو و نام تو و یاد تو نخواهد زد و میدانی که من ناخوانده مهمانی در این ظلمتسرا هستم مرا دریاب که من تنهاترین تنهای بیسامان...
-
هم شکست و هم شکستم داد دل
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1388 13:35
روح تبدار مرا پاشویه کن آه! ای ابر بهاری مویه کن هم تو میدانی چه مشکل میبرم این گران باری که بر دل میبرم آه! ای یاران دلم از دست رفت هستیام در پای آن سرمست رفت عاشق شبهای تنهایی منم انتهای هر چه رسوایی منم بارها با ماه خلوت کردهام بارها با لاله صحبت کردهام روح من با عشق عنابی تر است فکر من از آسمان ، آبی تر است...
-
دو روز مانده به پایان جهان
سهشنبه 28 مهرماه سال 1388 12:09
تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است. تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود. پریشان شد و آشفته و عصبانی. نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد. داد زد و بد و بیراه گفت،خدا سکوت کرد. آسمان و زمین را به هم ریخت، خدا سکوت کرد. به پر و پای فرشته و انسان پیچید، خدا سکوت کرد. کفر گفت و سجاده دور انداخت،...
-
... ... ...
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 18:33
من در سکوت ساده ی شب های بی پناه وَاندر درخشش آن ماه نقره ای در آسمان تیره ی تنهای بی فریب عکس تو را دیدم در ازدحام خالی از حس خیابان ها آری تو را دیدم ! هر جا که میرفتم هر جا که می ماندم در خواب و در رویا،وَهمِ تو با من بود من با خیالت زندگی کردم و خویشتن را در خود رها کردم و با تو پیوستم اما ندانستی ! هر شب که من...
-
گم شدن...
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 13:23
ای دل چه اندیشیده ای در عذر آن تقصیر ها زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا دلم خیلی واسه خودم تنگ شده.... نمی دونم تو کدوم کوچه گمش کردم.... آخرین بار توی یه کوچه با دیوارهای قدیمی با اصالت و فرهنگ با هم بودیم.... من بودم و خودم.... مست از نسیم عشق به باهم بودن فکر می کردیم.... هر دری رو واسه پیدا کردن دلبر می...