خلوت نشین

شیشه قلبم آنقدر نازک شده که با کوچکترین تلنگری می شکند...

خلوت نشین

شیشه قلبم آنقدر نازک شده که با کوچکترین تلنگری می شکند...

خدایا...



خدایا ...


احساس می کنم زود عادت می کنم و گاهی به اشتباه اسم آنرا دوست داشتن می گذارم.

 
خدایا...
 
می ترسم از اینکه به گناه کاری که نفسم آنرا صحیح می خواند و دلم از آن می ترسد و عقلم به آن شک دارد، در آتش بی مهری ات بسوزم.

 
خدایا...

می دانم تمام لحظه هایم با توست. می دانم تنها تویی که مرا فراموش نمی کنی. می دانم که اگر بارها فراموشت کنم، ناراحتت کنم و برنجانمت، باز می گویی برگرد. می دانم؛ همه اینها را می دانم، ولی نمی دانم چه کنم؛

 نفسم مرا به سویی می کشد و عقلم حرفی دیگر می زند و دلم در این میانه مانده.


خدایا...

تو بگو چه کنم. تو نشانم بده راهی که بهترین است.


خدایا...

می دانم تو همیشه با منی ، ولی تنهایم مگذار؛ یا شاید بهتر باشد بگویم: نگذار تنهایت بگذارم. 


خداوندا..

من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی سرمای زمستان،

من از تنهایی و دنیای بی تو می ترسم.


خداوندا...

من از دوستان بی مقدار، من از همرهان بی احساس،

من از نارفیقی های این دنیا می ترسم.


خداوندا...

من از احساس بیهوده بودن، من از چون حبابِ آب بودن،

من از ماندن چون مرداب می ترسم.


خداوندا...

من ازمرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیک می ترسم.


خداوندا...

. من از ماندن می ترسم


خداوندا...

من از رفتن می ترسم
 

خداوندا...

من از خود نیز می ترسم


خداوندا...

پناهم ده

نظرات 1 + ارسال نظر
آزاده چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:34 ب.ظ http://www.baranetalkh.persianblog.ir

دوباره سلام دلم نیومد از وبتون بیرون برم چون واقعا مطالبتون قشنگ وخوندنی راستشو بخوایید دنبال یه شعری در مورد خدا میگشتم که اسم وب شمارو تو صفجه دیدم خلوت نشین...
حالاهم دنبال اون شعره میگردم اگه پیداش کردم با اجازتون تو وب یکی از وبلاگ نویسا کپیش میکنم ببخشید که بی اجازتون این کارو میکنم راضی باشید خواهشا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد