خلوت نشین

شیشه قلبم آنقدر نازک شده که با کوچکترین تلنگری می شکند...

خلوت نشین

شیشه قلبم آنقدر نازک شده که با کوچکترین تلنگری می شکند...

سادگی مرا ببخش

سادگی مرا ببخش که خویش را تو خوانده ام *** برای برگشتن تو به انتظار مانده ام


سادگی مرا ببخش که دلخوش از تو بوده ام *** تو را به انگشتر شعر مثل نگین نشانده ام

 

سادگی مرا ببخش که خویش را تو خوانده ام *** برای برگشتن تو به انتظار مانده ام

سادگی مرا ببخش که دلخوش از تو بوده ام *** تو را به انگشتر شعر مثل نگین نشانده ام

به من نخند و گریه کن چرا که جزء نیاز تو *** هر چه نیاز بود و هست از در خانه رانده ام

اگر به کوتاهی خواب ،خواب مرا سایه شدی *** به جرم آن داغ عطش بر لب خود نشانده ام

گلوی فریاد مرا سکوت دعوت تو بود ولی *** من این سکوت را به قصه ها رسانده ام

دوباره از صداقتم دامی برای من نساز *** از ابتدا دست تو را در این قمار خوانده ام

گناه از تو بود ومن نیاز مند بخششت *** چرا که من در ابتدا تو را ز خود نرانده ام

گناهکار هر که بود کیفر آن مال من است *** به جرم آن داغ عطش بر لب خود نشانده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد