سادگی مرا ببخش که خویش را تو خوانده ام *** برای برگشتن تو به انتظار مانده ام
سادگی مرا ببخش که دلخوش از تو بوده ام *** تو را به انگشتر شعر مثل نگین نشانده ام
سادگی مرا ببخش که خویش را تو خوانده ام *** برای برگشتن تو به انتظار مانده ام
سادگی مرا ببخش که دلخوش از تو بوده ام *** تو را به انگشتر شعر مثل نگین نشانده ام
به من نخند و گریه کن چرا که جزء نیاز تو *** هر چه نیاز بود و هست از در خانه رانده ام
اگر به کوتاهی خواب ،خواب مرا سایه شدی *** به جرم آن داغ عطش بر لب خود نشانده ام
گلوی فریاد مرا سکوت دعوت تو بود ولی *** من این سکوت را به قصه ها رسانده ام
دوباره از صداقتم دامی برای من نساز *** از ابتدا دست تو را در این قمار خوانده ام
گناه از تو بود ومن نیاز مند بخششت *** چرا که من در ابتدا تو را ز خود نرانده ام
گناهکار هر که بود کیفر آن مال من است *** به جرم آن داغ عطش بر لب خود نشانده