-
آه !
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 08:58
باز این دل سرگشته من یاد آن قصه شیرین افتاد: بیستون بود و تمنای دو دوست. آزمون بود و تماشای دو عشق. در زمانی که چو کبک ، خنده میزد "شیرین" تیشه میزد "فرهاد"! نه توان گفت به جانبازی فرهاد : افسوس... نه توان کرد ز بیدردی "شیرین" فریاد کار "شیرین" به جهان شور برانگیختن است! عشق...
-
واژه های باران
یکشنبه 26 مهرماه سال 1388 19:22
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب می بارد.... و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
-
سکوت
یکشنبه 26 مهرماه سال 1388 09:37
دلتنگی های آدمی را باد ترانهای میکند رویاهایش را آسمان پرستاره نادیده میگیرد و هر دانه برفی، به اشکی نریخته میماند. سکوت سرشار از ناگفتههاست .. از حرکات ناکرده؛ اعتراف به عشقهای نهان؛ و شگفتیهای بر زبان نیامده. در این سکوت ... حقیقت ما نهفته است؛ حقیقت تو و حقیقت من برای تو و خویش چشمانی آرزو میکنم که چراغها و...
-
خلوت
یکشنبه 26 مهرماه سال 1388 09:14
شبها که چشم مست تو پرناز می شود یعنی گره زکار دلم باز می شود ساز غم کلام تو شیوا و دلپذیر در خلوت شبانه من ساز می شود با قصه های روشن باران طلوع صبح در من سرود عشق بو آغاز می شود نقش نگاه گرم تو در ذهن سرد من کم کم بدل به صورت یک راز می شود یک روز یا دو روز ندانم تمام عمر دل با غم فراق تو دمساز می شود با مرغکان عاشق و...
-
"دلِ تنگ "
شنبه 25 مهرماه سال 1388 17:43
سر خود را مزن اینگونه به سنگ، دلِ دیوانهی تنها، دل تنگ!! منشین در پس این بهت گران مَدَران جامهی جان را، مَدَران!! مکن ای خسته در این بغض درنگ.. دلِ دیوانهی تنها، دل تنگ! پیش این سنگدلان، قدر دل و سنگ یکیست قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکیست.. دیدی آنرا که تو خواندی به جهان یارترین؛ سینه را ساختی از عشقش...
-
گذران
شنبه 25 مهرماه سال 1388 17:22
تا به کی باید رفت از دیاری به دیاری دیگر نتوانم، نتوانم جستن هر زمان عشقی و یاری دیگر کاش ما آن دو پرستو بودیم که همه عمر سفر می کردیم از بهاری به بهار دیگر آه، اکنون دیریست که فرو ریخته در من، گوئی، تیره آواری از ابر گران چو می آمیزم، با بوسهء تو روی لبهایم، می پندارم می سپارد جان عطری گذران آنچنان آلوده ست عشق...
-
عاشقانه دوستت دارم(JJ)
شنبه 25 مهرماه سال 1388 16:45
میخوام بگم دوستت دارم ولی روم نمیشه این دل بیقرار من یه لحظه آروم نمیشه میخوام بگم دوست دارم میخوام که با تو بمونم شعرای عاشقونمو فقط واسه تو بخونم میخوام بگم دوست دارم هر جا باشی هرجا باشم تو شادی و توی غما میخوام کنار تو باشم میخوام بگم دوست دارم بگم تو قلب من تویی اگه که درمون ندارم بدون که درد من تویی میخوام بگم...