خلوت نشین

شیشه قلبم آنقدر نازک شده که با کوچکترین تلنگری می شکند...

خلوت نشین

شیشه قلبم آنقدر نازک شده که با کوچکترین تلنگری می شکند...

افسوس...

وقتی جهان خالی است یک انسان ندارد
تا چند می گردی برادر جان ندارد
امید واهی بسته ایم افسوس افسوس
این ابر حتی قطره ای باران ندارد
این وادی عشق است اما ایمنی کو
موسی ید بیضاءوده فرمان ندارد
پاکی نمی بخشد کسی را غسل تعمید
دیگر دم گرم مسیحا جان ندارد
تنگ شرابم امشب از بس پر شرابم
ساقی خبر ازحد مستیمان ندارد
امشب دلم تنگ است بنیامین من کو
گویا خبر از چاه و از زندان ندارد
عشقش در آخر می کشد ما را خدایا
خون دل عاشق چرا تاوان ندارد ؟

(محمدمهدی ناصری)                    


به سفارش (م)

پرنده فقط یک پرنده بود

پرنده گفت : " چه بویی ، چه آفتابی ، آه

بهار آمده است

و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت . "

 

 

پرنده از ایوان

پرید ، مثل پیامی پرید و رفت

پرنده کوچک بود

پرنده فکر نمیکرد

پرنده روزنامه نمیخواند

پرنده قرض نداشت

پرنده آدمها را نمیشناخت

پرنده روی هوا

و بر فراز چراغ های خطر

در ارتفاع بی خبری میپرید

و لحظه های آبی را

دیوانه وار تجربه میکرد

 

 

پرنده ، آه ، فقط یک پرنده بود

خسته ام از آرزوها

خسته ام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بال های استعاری
لحظه های کاغذی را روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگی های اداری
آفتاب زرد وغمگین، پله های رو به پایین
سقف های سرد و سنگین، آسمان های اجاری
عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی
پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری
رونوشت روزها را روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من، صفحه باز حوادث
درستون تسلیت ها، نامی از ما یادگاری .

... ...

آدم های خوب از یاد نمیرن، از دل نمیرن، از ذهن نمیرن، اما زودتر از اونی که فکرش رو کنی از پیشت میرن.

یاریم کن آن کنم که تو راضی باشی...

وقتی به خوبیها و مهربانی های تو می نگرم

بدیها و اشتباهات خود را مشاهده می کنم

و آنوقت که رحمت و بخشش بی منتهایت مرا نشانه میرود

بار شرمندگی گناهانم بیشتر از پیش بر دوشم سنگینی میکند

خدایا هر چه می دهی رحمت است و هر چه نمی دهی مصلحت

اگر مصلحت این است که هیچ چیز نداشته باشم راضیم به رضایت

ولی نظرت را از من مگیر 

یاریم کن آن کنم که تو راضی باشی و آن طور شوم که تو می خواهی

ستاره

یه روز تو زندگیم بودی

 همینجا روبه روم بودی

 اما آرزوم نبودی 

فکر می کردم از آسمون باید بیاد یه روزی اون

تا آرزوم بشه تموم

یه اشتباهی کردم

 دل تو رو شکستم

 نمی بخشم خودمو

حالا پشیمون شدم

می خوام تو باشی پیشم

حق داری که نبخشی

شرمنده تم که ستاره داشتم

  دنبال اون می گشتم

شاکی از این بودم که من ستاره ای ندارم

ستاره بود تو مشتم

تکیه می داد به  پشتم

احساسشو می کشتم

 احساستو می کشتم

می خواهم برایت بنویسم

می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟ 


 
از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر خشک،
مجبور به زیستن هستم


 
از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟ 


از چه بنویسم؟ 


 
از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟ 


 
ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد


 
از چه بنویسم؟ 


از قلبی که مرا نخواست یا قبلی که تو را خواست؟ 


 
شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم، 

به نوعی گناهکاری شناخته شدم


 
نه!نه! شاید هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند که هیچ وقت مرا ندید، 


یا ندیده گرفت چون از انتخابش پشیمان شده بود. عشقم را حلال کردم تا جان تو را آزاد کنم


 
که شاید دوری موجب دوستی بیشترمان بشود و تو معنای ((دوست داشتن))را درک کنی... 

از من بریدی و از این آشیان پریدی  

 

امّا هیهات.... که تو آن را در قلبت حس نکردی و معنایش را ندانستی... دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند


 
شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم 

شاید !!! (ج)

شاید سلام به همه و یکی مخصوص برای یک دوست.

شاید دوستی فراموش بشه ولی دوست فراموش نمیشه


شاید گفته ها فراموش بشه ولی شنیده ها فراموش نمیشه


شاید قلم فراموش بشه ولی نوشته ها فراموش نمیشه


شاید شایدها فراموش بشه ولی بایدها فراموش نمیشه


شاید مردن فراموش بشه ولی مرگ فراموش نمیشه


شاید من فراموش بشم ولی اون فراموش نمیشه

خدایا ...

دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد

هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد

خدایا
به آنها که دوست میداری نشان ده که عشق از زندگی کردن بهتر
و بدانها که بیشتر دوست میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر
خداوندا ، به ما توفیق تلاش در شکست ،‌صبر در ناامیدی ،‌رفتن بی همراه ،‌جهاد بی سلاح ،‌کار بی پاداش،‌فداکاری در سکوت ،‌دین در دنیا، مذهب بی عوام ،‌عظمت بی نام ، خدمت بی نام ، ایمان بی ریا ، خوبی بی نمود،‌گستاخی بی خامی ،مناعت بی غرور، عشق بی هوس، تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند، روزی کن .خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ ، بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی خویش ،‌سوگوار نباشم .

دلم گرفته


پای پنجره نشستم

کوچه خاکستری باز زیر بارون

من که دل تنگ تو ام امروز

انگار از همون روزهاست،

حال و هوام رنگ تو

کوچه دل تنگ تو


دلم گرفته دوباره هوای تو رو داره

چشم های خیسم واسه ی دیدنت بی قراره

این راه دورم خبر از دل من که نداره

آروم ندارم یه نشونه می خوام واسه قلبم 

جز این نشونه واسه چیزی دخیل نمیبندم

این دل تنهام دوباره هوای تو رو داره


هوای شهر تو و بوی گل ها، پیچیده توی اتاقم

مثل خواب داره بدجوری غریبی می کنه

آخه جز تو دردامو کی میدونه


دلم گرفته دوباره هوای تو رو داره

چشم های خیسم واسه ی دیدنت بی قراره

این راه دورم خبر از دل من که نداره

آروم ندارم یه نشونه می خوام واسه قلبم 

جز این نشونه واسه چیزی دخیل نمیبندم

این دل تنهام دوباره هوای تو رو داره